کد مطلب:330996 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:446

بخش هفتم: تفاوتهای زن و مرد
بخش هفتم: تفاوتهای زن و مرد

* آیا فكر تفاوت زن و مرد یك فكر قرون وسطایی است؟.

* حقوق زن، افلاطون و ارسطو را رو در روی یكدیگر قرار داده است.

* قانون خلقت با ایجاد تفاوت در آفرینش زن و مرد، پیوند آنها را محكمتر كرده است.

* مرد جهانگیر و زن مردگیر آفریده شده است.

* چیزهایی كه تازه مقلدان غرب را در زمینه روابط زن و مرد به نشئه فرو برده است، خود غربیان دوره خمار آنها را طی می كنند.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 173

تفاوتهای زن و مرد

تفاوتهای زن و مرد. عجب حرف مزخرفی! معلوم می شود هنوز هم با اینكه نیمه دوم قرن بیستم را طی می كنیم، در گوشه و كنار افرادی پیدا می شوند كه طرز تفكر قرون وسطایی دارند و فكر كهنه و پوسیده تفاوت زن و مرد را دنبال می كنند و خیال می كنند زن و مرد با یكدیگر تفاوت دارند، و لابد می خواهند مانند مردم قرون وسطی نتیجه بگیرند كه زن جنس پست تر است، زن انسان كامل نیست، زن برزخ میان حیوان و انسان است، زن لیاقت و شایستگی اینكه در زندگی مستقل و آزاد باشد ندارد و باید تحت قیمومت و سرپرستی مرد زندگی كند، در صورتی كه امروز دیگر این حرفها كهنه و پوسیده شده است. امروز معلوم شده همه این حرفها جعلیاتی بوده كه مردان به حكم زورگویی در دوره تسلط بر زن ساخته بودند؛ معلوم شده برعكس است، زن جنس برتر و مرد جنس پست تر و ناقصتر است.

خیر، آقا! در قرن بیستم و در پرتو پیشرفتهای حیرت انگیز علوم، تفاوتهای زن و مرد بیشتر روشن و مشخص شده است. جعل و افترا نیست، حقایق علمی و تجربی است. اما این تفاوتها به هیچ وجه به اینكه مرد یا زن جنس برتر است و دیگری جنس پایین تر و پست تر و ناقصتر مربوط نیست. قانون خلقت از این تفاوتها منظور دیگری داشته است. قانون خلقت این تفاوتها را برای این به وجود آورده است كه

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 174

پیوند خانوادگی زن و مرد را محكمتر كند و شالوده وحدت آنها را بهتر بریزد. قانون خلقت این تفاوتها را به این منظور ایجاد كرده است كه به دست خود، حقوق و وظایف خانوادگی را میان زن و مرد تقسیم كند. قانون خلقت تفاوتهای زن و مرد را به منظوری شبیه منظور اختلافات میان اعضای یك بدن ایجاد كرده است. اگر قانون خلقت هر یك از چشم و گوش و پا و دست و ستون فقرات را در وضع مخصوصی قرار داده است، نه از آن جهت است كه با دو چشم به آنها نگاه می كرده و نظر تبعیض داشته و به یكی نسبت به دیگری جفا روا داشته است.

تناسب است یا نقص و كمال؟

یكی از موضوعاتی كه برای من موجب تعجب است این است كه بعضی اصرار دارند كه تفاوت زن و مرد را در استعدادهای جسمی و روانی، به حساب ناقص بودن زن و كاملتر بودن مرد بگذارند؛ چنین وانمود می كنند كه قانون خلقت بنا به مصلحتی زن را ناقص آفریده است.

ناقص الخلقه بودن زن پیش از آن كه در میان ما مردم مشرق زمین مطرح باشد، در میان مردم غرب مطرح بوده است. غربیان در طعن به زن و ناقص خواندن وی بیداد كرده اند. گاهی از زبان مذهب و كلیسا گفته اند: «زن باید از اینكه زن است شرمسار باشد». گاهی گفته اند: «زن همان موجودی است كه گیسوان بلند دارد و عقل كوتاه»، «زن آخرین موجود وحشی است كه مرد او را اهلی كرده است»، «زن برزخ میان حیوان و انسان است» و امثال اینها.

از این عجیب تر اینكه برخی از غربیان اخیراً با یك گردش صدوهشتاد درجه ای اكنون می خواهند با هزارویك دلیل ثابت كنند كه مرد موجود ناقص الخلقه و پست و زبون، و زن موجود كامل و برتر است.

اگر كتاب زن جنس برتر اشلی مونتاگو را- كه در مجله زن روز منتشر می شد- خوانده باشید، می دانید كه این مرد با چه زور زدن ها و مهمل بافی ها می خواهد ثابت كند كه زن از مرد كاملتر است. این كتاب تا آنجا كه مستقیماً مطالعات پزشكی یا روانی یا آمار اجتماعی را عرضه می دارد بسیار گرانبهاست، ولی آنجا كه خود نویسنده شخصاً به «استنتاج» می پردازد و می خواهد برای هدف خود- كه همان عنوان كتاب است- نتیجه گیری كند مهمل بافی را به نهایت می رساند. چرا باید یك

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 175

روز زن را اینقدر پست و زبون و حقیر بخوانند كه روز دیگر مجبور شوند برای جبران مافات، همه آن نواقص و نقایص را از روی زن بردارند و روی مرد بگذارند؟ چه لزومی دارد كه تفاوتهای زن و مرد را به حساب ناقص بودن یكی و كاملتر بودن دیگری بگذاریم كه مجبور شویم گاهی طرف مرد را بگیریم و گاهی طرف زن را؟.

اشلی مونتاگو از طرفی اصرار دارد زن را جنساً برتر از مرد معرفی كند و از طرف دیگر امتیازات مرد را مولود عوامل تاریخی و اجتماعی بشمارد نه مولود عوامل طبیعی.

به هر حال، تفاوتهای زن و مرد «تناسب» است نه نقص و كمال. قانون خلقت خواسته است با این تفاوتها تناسب بیشتری میان زن و مرد- كه قطعاً برای زندگی مشترك ساخته شده اند و مجرد زیستن انحراف از قانون خلقت است- به وجود آورد.

این مطلب از بیانات بعدی ضمن توضیح تفاوتها روشنتر می شود.

نظریه افلاطون

این مسأله یك مسأله تازه كه در قرن ما مطرح شده باشد نیست؛ حداقل دوهزاروچهارصد سال سابقه دارد، زیرا این مسأله به همین صورت در كتاب جمهوریت افلاطون مطرح است.

افلاطون با كمال صراحت مدعی است كه زنان و مردان دارای استعدادهای مشابهی هستند و زنان می توانند همان وظایفی را عهده دار شوند كه مردان عهده دار می شوند و از همان حقوقی بهره مند گردند كه مردان بهره مند می گردند.

هسته تمام افكار جدیدی كه در قرن بیستم در مورد زن پیدا شده و حتی آن قسمت از افكار كه از نظر مردم قرن بیستم نیز افراطی و غیر قابل قبول به نظر می رسد، در افكار افلاطون پیدا می شود و به همین جهت موجب اعجاب ناظران نسبت به این مرد- كه پدر فلسفه نامیده می شود- گردیده است. افلاطون در رساله جمهوریت كتاب پنجم، حتی در باره اشتراكیت زن و فرزند، در باره اصلاح نژاد و بهبود نسل و محروم كردن بعضی از زنان و مردان از تناسل و اختصاص دادن تناسل به افرادی كه از خصایص عالیتری برخوردارند، در باره تربیت فرزندان در خارج از محیط خانواده، در باره اختصاص دادن تناسل به سنین معینی از عمر زن و مرد كه سنین قوّت و جوشش نیروی حیاتی آنها به شمار می رود بحث كرده است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 176

افلاطون معتقد است همان طوری كه به مردان تعلیمات جنگی داده می شود به زنان نیز باید داده شود، همان طوری كه مردان در مسابقات ورزشی شركت می كنند زنان نیز باید شركت كنند.

اما دو نكته در گفته افلاطون هست: یكی اینكه اعتراف می كند كه زنان از مردان چه در نیروهای جسمی، چه در نیروهای روحی و دماغی ناتوان ترند؛ یعنی تفاوت زن و مرد را از نظر «كمّی» اعتراف دارد، هرچند مخالف تفاوت كیفی آنها از لحاظ استعدادهاست. افلاطون معتقد است استعدادهایی كه در مردان و زنان وجود دارد مثل یكدیگر است؛ چیزی كه هست زنان در هر رشته ای از رشته ها از مردان ناتوان ترند و این جهت سبب نمی شود كه هر یك از زن و مرد به كاری غیر از كار دیگری اختصاص داشته باشند.

افلاطون روی همین جهت كه زن را از مرد ضعیفتر می داند، خدا را شكر می كند كه مرد آفریده شده نه زن. می گوید: «خدا را شكر می كنم كه یونانی زاییده شدم نه غیر یونانی، آزاد به دنیا آمدم نه برده، مرد آفریده شدم نه زن».

دیگر اینكه افلاطون آنچه در موضوع بهبود نسل، پرورش متساوی استعدادهای زن و مرد، اشتراكیت زن و فرزند و غیره گفته، همه مربوط است به طبقه حاكمه، یعنی فیلسوفان حاكم و حاكمان فیلسوف كه وی آنها را منحصراً شایسته حكومت می داند.

چنانكه می دانیم افلاطون در روش سیاسی مخالف دموكراسی و طرفدار اریستوكراسی است. آنچه افلاطون در زمینه های بالا گفته مربوط است به طبقه اریستوكرات، و در غیر طبقه اریستوكرات طور دیگری نظر می دهد.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 181 تفاوتهای زن و مرد ..... ص : 180

افلاطون و ارسطو، رو در روی یكدیگر

بعد از افلاطون، كسی كه آراء و عقایدش در دنیای قدیم در دست است، شاگرد وی ارسطوست. ارسطو در كتاب سیاست عقاید خویش را در باره تفاوت زن و مرد اظهار داشته و با عقاید استاد خود افلاطون سخت مخالفت كرده است. ارسطو معتقد است كه تفاوت زن و مرد تنها از جنبه «كمّی» نیست، از جنبه كیفی نیز متفاوتند. او می گوید:

نوع استعدادهای زن و مرد متفاوت است و وظایفی كه قانون خلقت به عهده هر یك از آنها گذاشته و حقوقی كه برای آنها خواسته، در قسمتهای زیادی با هم تفاوت دارد. به عقیده ارسطو فضایل اخلاقی زن و مرد نیز در بسیاری از قسمتها

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 177

متفاوت است: یك خلق و خوی می تواند برای مرد فضیلت شمرده شود و برای زن فضیلت نباشد.

برعكس، یك خلق و خوی دیگر ممكن است برای زن فضیلت باشد و برای مرد فضیلت شمرده نشود.

نظریات ارسطو نظریات افلاطون را در دنیای قدیم نسخ كرد. دانشمندانی كه بعدها آمدند، نظریات ارسطو را بر نظریات افلاطون ترجیح دادند.

نظر دنیای امروز

اینها كه گفته شد مربوط به دنیای قدیم بود. اكنون باید ببینیم دنیای جدید چه می گوید. دنیای جدید تنها به حدس و تخمین متوسل نمی شود؛ سر و كارش با مشاهده و آزمایش است، با آمار و ارقام است، با مطالعات عینی است. در دنیای جدید در پرتو مطالعات عمیق پزشكی، روانی و اجتماعی تفاوتهای بیشتر و فراوانتری میان زن و مرد كشف شده است كه در دنیای قدیم به هیچ وجه به آنها پی نبرده بودند.

مردم دنیای قدیم زن و مرد را كه ارزیابی می كردند، تنها از این جهت بود كه یكی درشت اندام تر است و دیگری كوچكتر، یكی خشن تر است و دیگری ظریفتر، یكی بلندتر است و دیگری كوتاه تر، یكی كلفت آوازتر است و دیگری نازك آوازتر، یكی پر پشم وموتر است و دیگری صافتر. حداكثر كه از این حد تجاوز می كردند، این بود كه تفاوت آنها را از لحاظ دوره بلوغ در نظر می گرفتند و یا تفاوت آنها را از لحاظ عقل و احساسات به حساب می آوردند؛ مرد را مظهر عقل و زن را مظهر مهر و عاطفه می خواندند.

اما امروز علاوه بر اینها قسمتهای زیاد دیگری كشف شده است؛ معلوم شده است دنیای زن و مرد در بسیاری از قسمتها با هم متفاوت است.

ما مجموع تفاوتهای زن و مرد را تا آنجا كه از نوشته های اهل تحقیق به دست آورده ایم، ذكر می كنیم و سپس به فلسفه این تفاوتها و اینكه چقدر از این تفاوتها از طبیعت ناشی می شود و چقدر از آنها مولود عوامل تاریخی و فرهنگی و اجتماعی است می پردازیم. و البته قسمتی از این تفاوتها را هركس می تواند با مختصر تجربه و مطالعه به دست آورد و قسمتی هم آنچنان واضح و بدیهی است كه قابل انكار نیست.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 178

دوگونگی ها

از لحاظ جسمی.

مرد به طور متوسط درشت اندام تر است و زن كوچك اندام تر. مرد بلندقدتر است و زن كوتاه قدتر. مرد خشن تر است و زن ظریفتر. صدای مرد كلفت تر و خشن تر است و صدای زن نازكتر و لطیفتر. رشد بدنی زن سریعتر است و رشد بدنی مرد بطئ تر. حتی گفته می شود جنین دختر از جنین پسر سریعتر رشد می كند. رشد عضلانی مرد و نیروی بدنی او از زن بیشتر است. مقاومت زن در مقابل بسیاری از بیماریها از مقاومت مرد بیشتر است. زن زودتر از مرد به مرحله بلوغ می رسد و زودتر از مرد هم از نظر تولید مثل از كار می افتد. دختر زودتر از پسر به سخن می آید. مغز متوسط مرد از مغز متوسط زن بزرگتر است ولی با در نظر گرفتن نسبت مغز به مجموع بدن، مغز زن از مغز مرد بزرگتر است. ریه مرد قادر به تنفس هوای بیشتری از ریه زن است. ضربان قلب زن از ضربان قلب مرد سریعتر است.

از لحاظ روانی.

میل مرد به ورزش و شكار و كارهای پر حركت و جنبش بیش از زن است.

احساسات مرد مبارزانه و جنگی و احساسات زن صلح جویانه و بزمی است. مرد متجاوزتر و غوغاگرتر است و زن آرامتر و ساكت تر. زن از توسل به خشونت درباره دیگران و در باره خود پرهیز می كند و به همین دلیل خودكشی زنان كمتر از مردان است. مردان در كیفیت خودكشی نیز از زنان خشن ترند. مردان به تفنگ، دار، پرتاب كردن خود از روی ساختمانهای مرتفع متوسل می شوند و زنان به قرص خواب آور و تریاك و امثال اینها.

احساسات زن از مرد جوشانتر است. زن از مرد سریع الهیجان تر است، یعنی زن در مورد اموری كه مورد علاقه یا ترسش هست زودتر و سریعتر تحت تأثیر احساسات خویش قرار می گیرد، و مرد سردمزاج تر از زن است. زن طبعاً به زینت و زیور و جمال و آرایش و مدهای مختلف علاقه زیاد دارد برخلاف مرد. احساسات زن بی ثبات تر از مرد است. زن از مرد محتاطتر، مذهبی تر، پرحرف تر و ترسوتر و تشریفاتی تر است.

احساسات زن مادرانه است و این احساسات از دوران كودكی در او نمودار است.

علاقه زن به خانواده و توجه ناآگاهانه او به اهمیت كانون خانوادگی

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 179

بیش از مرد است.

زن در علوم استدلالی و مسائل خشك عقلانی به پای مرد نمی رسد ولی در ادبیات، نقاشی و سایر مسائل- كه با ذوق و احساسات مربوط است- دست كمی از مرد ندارد.

مرد از زن بیشتر قدرت كتمان راز دارد و اسرار ناراحت كننده را در درون خود حفظ می كند و به همین دلیل ابتلای مردان به بیماری ناشی از كتمان راز بیش از زنان است.

زن از مرد رقیق القلب تر است و فوراً به گریه و احیاناً به غش متوسل می شود.

از نظر احساسات [نسبت ] به یكدیگر.

مرد بنده شهوت خویشتن است و زن در بند محبت مرد است. مرد زنی را دوست می دارد كه او را پسندیده و انتخاب كرده باشد و زن مردی را دوست می دارد كه ارزش او را درك كرده باشد و دوستی خود را قبلًا اعلام كرده باشد. مرد می خواهد شخص زن را تصاحب كند و در اختیار بگیرد و زن می خواهد دل مرد را مسخر كند و از راه دل او بر او مسلط شود. مرد می خواهد از بالای سر زن بر او مسلط شود و زن می خواهد از درون قلب مرد بر مرد نفوذ كند. مرد می خواهد زن را بگیرد، زن می خواهد او را بگیرند. زن از مرد شجاعت و دلیری می خواهد و مرد از زن زیبایی و دلبری. زن حمایت مرد را گرانبهاترین چیزها برای خود می شمارد. زن بیش از مرد قادر است بر شهوت خود مسلط شود. شهوت مرد ابتدایی و تهاجمی است و شهوت زن انفعالی و تحریكی.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 180

تفاوتهای زن و مرد

در شماره 90 مجله زن روز نظریه یك پروفسور روانشناس مشهور امریكایی به نام پروفسور ریك- كه سالیان دراز به تفحص و جستجو در احوال زن و مرد پرداخته و نتایجی به دست آورده و در كتاب بزرگی تفاوتهای بی شمار زن و مرد را نوشته است- منعكس شد.

این پروفسور می گوید: دنیای مرد با دنیای زن بكلی فرق می كند. اگر زن نمی تواند مانند مرد فكر كند یا عمل نماید، از این روست كه دنیای آنها با هم فرق می كند.

می گوید: در تورات آمده است: «زن و مرد از یك گوشت به وجود آمده اند». بلی، با وجودی كه هر دو از یك گوشت به وجود آمده اند، جسمهای متفاوت دارند و از نظر تركیب بكلی با هم فرق می كنند. علاوه بر این، احساس این دو موجود هیچ وقت مثل هم نخواهند بود و هیچ گاه یك جور در مقابل حوادث و اتفاقات عكس العمل نشان نمی دهند. زن و مرد بنا به مقتضیات جنسی رسمی خود به طور متفاوت عمل می كنند و درست مثل دو ستاره روی دو مدار مختلف حركت می كنند. آنها می توانند همدیگر را بفهمند و مكمل یكدیگر باشند ولی هیچ گاه یكی نمی شوند و به همین دلیل است كه زن و مرد می توانند با هم زندگی كنند، عاشق یكدیگر بشوند

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 181

و از صفات و اخلاق یكدیگر خسته و ناراحت نشوند.

پروفسور ریك مقایسه هایی میان روحیه زن و مرد به عمل آورده و تفاوتهایی به دست آورده است. از آن جمله می گوید:

«برای مرد خسته كننده است كه دائم نزد زنی كه دوستش دارد بسر برد اما هیچ لذتی برای زن بالاتر از این نیست كه همیشه در كنار مرد مورد علاقه اش بسر برد.

مرد دلش می خواهد هر روز به همان حالت همیشگی باقی بماند اما یك زن همیشه می خواهد موجود تازه ای باشد و هر صبح با قیافه تازه تری از بستر برخیزد.

بهترین جمله ای كه یك مرد می تواند به زنی بگوید اصطلاح «عزیزم تو را دوست دارم» است. زیباترین جمله ای كه یك زن به مرد مورد علاقه اش می گوید جمله «من به تو افتخار می كنم» می باشد.

اگر مردی در دوران زندگی اش با چندین معشوقه بسر برده باشد، به نظر زنان دیگر مردی جالب توجه می آید. مردها از زنی كه بیش از یك مرد در زندگی اش وجود داشته باشد بدشان می آید.

مردها وقتی كه پیر می شوند احساس بدبختی می كنند، چون تكیه گاه خود یعنی كارشان را از دست می دهند. زنهای مسن احساس رضایت می كنند، چون بهترین چیزها را از نظر خودشان دارا هستند: یك خانه و چندین نوه.

خوشبختی از نظر مردها به دست آوردن مقام و شخصیتی قابل احترام در میان اجتماع است. خوشبختی برای یك زن یعنی به دست آوردن قلب یك مرد و نگاهداری او برای تمام عمر.

یك مرد همیشه می خواهد كه زن مورد علاقه اش را به دین و ملیت خود درآورد.

برای یك زن همان قدر كه تغییر دادن نام خانوادگی اش بعد از ازدواج آسان است، عوض كردن دین و ملیت نیز به خاطر مردی كه دوستش دارد آسان است.»

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 185 دوگونگی احساسات مرد و زن نسبت به هم ..... ص : 184

شاهكار خلقت

صرف نظر از اینكه تفاوتهای زن و مرد موجب تفاوتهایی در حقوق و مسؤولیتهای خانوادگی زن و مرد می شود یا نمی شود، اساساً این مسأله یكی از عجیب ترین شاهكارهای خلقت است؛ درس توحید و خداشناسی است، آیت و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 182

نشانه ای است از نظام حكیمانه و مدبّرانه جهان، نمونه بارزی است از اینكه جریان خلقت تصادفی نیست، طبیعت جریانات خود را كورمال كورمال طی نمی كند، دلیل روشنی است از اینكه بدون دخالت دادن اصل «علت غایی» نمی توان پدیده های جهان را تفسیر كرد.

دستگاه عظیم خلقت برای اینكه به هدف خود برسد و نوع را حفظ كند، جهاز عظیم تولید نسل را به وجود آورده است؛ دائماً از كارخانه خود، هم جنس نر به وجود می آورد و هم جنس ماده، و در آنجا كه بقا و دوام نسل احتیاج دارد به همكاری و تعاون دو جنس (مخصوصاً در نوع انسان) برای اینكه ایندو را به كمك یكدیگر در این كار وادارد، طرح وحدت و اتحاد آنها را ریخته است؛ كاری كرده است كه خودخواهی و منفعت طلبی- كه لازمه هر ذی حیاتی است- تبدیل به خدمت و تعاون و گذشت و ایثار گردد، آنها را طالب همزیستی با یكدیگر قرار داده است؛ و برای اینكه طرح كاملًا عملی شود و جسم و جان آنها را بهتر به هم بپیوندد، تفاوتهای عجیب جسمی و روحی در میان آنها قرار داده است و همین تفاوتهاست كه آنها را بیشتر به یكدیگر جذب می كند، عاشق و خواهان یكدیگر قرار می دهد. اگر زن دارای جسم و جان و خلق و خوی مردانه بود محال بود كه بتواند مرد را به خدمت خود وادارد و مرد را شیفته وصال خود نماید، و اگر مرد همان صفات جسمی و روانی زن را می داشت ممكن نبود زن او را قهرمان زندگی خود حساب كند و عالیترین هنر خود را صید و شكار و تسخیر قلب او به حساب آورد. مرد، جهانگیر و زن مردگیر آفریده شده است.

قانون خلقت، زن و مرد را طالب و علاقه مند به یكدیگر قرار داده است اما نه از نوع علاقه ای كه به اشیاء دارند. علاقه ای كه انسان به اشیاء دارد از خودخواهی او ناشی می شود؛ یعنی انسان اشیاء را برای خود می خواهد، به چشم ابزار به آنها نگاه می كند، می خواهد آنها را فدای خود و آسایش خود كند. اما علاقه زوجیت به این شكل است كه هر یك از آنها سعادت و آسایش دیگری را می خواهد، از گذشت و فداكاری در باره دیگری لذت می برد.

پیوندی بالاتر از شهوت

عجیب است كه بعضی از افراد نمی توانند میان شهوت و رأفت فرق بگذارند؛ خیال كرده اند كه آن چیزی كه زوجین را به یكدیگر پیوند می دهد منحصراً طمع و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 183

شهوت است، حس استخدام و بهره برداری است، همان چیزی است كه انسان را با مأكولات و مشروبات و ملبوسات و مركوبات پیوند می دهد. اینها نمی دانند كه در خلقت و طبیعت، علاوه بر خودخواهی و منفعت طلبی علایق دیگری هم هست. آن علایق ناشی از خودخواهی نیست، از علاقه مستقیم به غیر ناشی می شود. آن علایق است كه منشأ فداكاریها و گذشتها و رنج خود و راحت غیر خواستن ها واقع می شوند. آن علایق است كه نمایش دهنده انسانیت انسان است، بلكه قسمتی از آنها یعنی در حدودی كه به جفت و فرزند مربوط است در حیوانات نیز دیده می شود.

این افراد گمان كرده اند كه مرد به زن همیشه به آن چشم نگاه می كرده و می كند كه احیاناً یك جوان عزب به یك زن هرجایی نگاه می كند؛ یعنی فقط شهوت است كه آندو را به یكدیگر پیوند می دهد، در صورتی كه پیوندی بالاتر از شهوت هست كه پایه وحدت زوجین را تشكیل می دهد. آن همان چیزی است كه قرآن كریم از آن به نامهای «مودّت و رحمت» یاد كرده است. می فرماید: «وَ مِنْ ایاتِهِ انْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ انْفُسِكُمْ ازْواجاً لِتَسْكُنوا الَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» «1» چقدر اشتباه است كه تاریخ روابط زن و مرد را فقط از نظر حس استخدام و استثمار و بر پایه اصل تنازع بقا تفسیر كنیم، و چقدر مهملات در این زمینه بافته شده است! راستی من وقتی كه برخی نوشته ها را می خوانم و می بینم در تفسیر تاریخ روابط زن و مرد، یگانه اصلی را كه به كار می برند اصل تضاد است (زن و مرد را مانند دو طبقه دیگر اجتماعی كه دائماً در جنگ و كشمكش بوده است فرض می كنند) دچار تعجب می شوم و بر جهالت و نادانی آنها تأسف می خورم. اگر تاریخ روابط پدران و فرزندان را بتوان از نظر حس استخدام و استثمار تفسیر كرد، روابط تاریخی زنان و شوهران را نیز می توان از این نظر تفسیر كرد. درست است كه مرد از زن همیشه زورمندتر بوده است، اما قانون خلقت مرد را از نظر غریزی به شكلی قرار داده است كه نمی توانسته است نوع ستمهایی كه به غلامان و بردگان و زیردستان و همسایگان خود روا می داشته در باره زن روا دارد، همان طوری كه نمی توانسته است آن نوع ستمها را بر فرزندان خود روا دارد.

من منكر ستمهای مردان بر زنان نیستم، منكر تفسیری هستم كه از این ستمها

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 184

می شود. مردان بر زنان در طول تاریخ ستمهای فراوانی كرده اند اما ریشه این ستمها همان چیزهایی است كه سبب شده به فرزندان خود نیز با كمال علاقه ای كه به آنها و سرنوشت آنها و سعادت آنها داشته اند ستم كنند؛ همان چیزهایی است كه سبب شده به نفس خود نیز ستم كنند، یعنی ریشه جهالت و تعصب و عادت دارد نه ریشه منفعت طلبی. شاید فرصتی پیش آمد و در موقع مناسبی بحث مفصلی در باره تفسیر تاریخ روابط زن و مرد بنماییم.

دوگونگی احساسات مرد و زن نسبت به هم

نه تنها علاقه خانوادگی زن و مرد به یكدیگر با علاقه به اشیاء فرق می كند، علاقه خود آنها به یكدیگر نیز متشابه نیست؛ یعنی نوع علاقه مرد به زن با نوع علاقه زن به مرد متفاوت است. با اینكه تجاذب طرفینی است اما به عكس اجسام بیجان، جسم كوچكتر جسم بزرگتر را به سوی خود می كشاند. آفرینش، مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا و زن را مظهر محبوبیت و معشوقیت قرار داده است. احساسات مرد نیازآمیز و احساسات زن نازخیز است. احساسات مرد طالبانه و احساسات زن مطلوبانه است.

چندی پیش یكی از روزنامه های خبری عكس یك دختر جوان روسی را كه خودكشی كرده بود چاپ كرده بود. این دختر در نوشته ای كه از او باقی مانده نوشته است: هنوز مردی مرا نبوسیده است، بنابراین زندگی برای من قابل تحمل نیست.

برای یك دختر این جهت شكست بزرگی است كه محبوب مردی واقع نشده است، مردی او را نبوسیده است. اما پسر جوان كی از زندگی نومید می شود؟ وقتی كه دختری او را نبوسیده است؟ خیر، وقتی كه دختری را نبوسیده باشد.

ویل دورانت در بحثهای مفصل و جامع خود پس از آن كه می گوید اگر مزیت دختری فقط در دانش و اندیشه باشد نه در دل انگیزی طبیعی و زرنگی نیمه آگاهش، در پیدا كردن شوهر چندان كامیاب نخواهد شد، شصت درصد زنان دانشگاه بی شوهر می مانند، می گوید:

«خانم مونیا كوالوسكی كه دانشمند برجسته ای بود شكایت می كرد كه كسی با او ازدواج نمی كند و می گفت: چرا كسی مرا دوست ندارد؟ من می توانم از بیشتر زنان بهتر باشم. با اینهمه، بیشتر زنان كم اهمیت مورد عشق و علاقه هستند و من نیستم.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 185

ملاحظه می فرمایید كه نوع احساس شكست این خانم با نوع احساس شكست یك مرد متفاوت است. می گوید چرا كسی مرا دوست ندارد؟».

مرد آنگاه در امر زناشویی احساس شكست می كند كه زن محبوب خود را پیدا نكرده باشد، یا اگر پیدا كرده است نتوانسته باشد او را در اختیار خود بگیرد.

همه اینها یك فلسفه دارد: پیوند واتحاد محكمتر و عمیقتر. برای چه این پیوند؟

برای اینكه زن و مرد از زندگی لذت بیشتری ببرند؟ نه، تنها این نیست؛ شالوده اجتماع انسانی و بنیان تربیت نسل آینده بر این اساس نهاده شده است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 190 نظریه ویل دورانت ..... ص : 186

میان دانشمندان غربی وجود دارد آشنا بشوند و از قضاوتهای عجولانه خودداری كنند.

ویل دورانت در فصل هفتم از قسمت چهارم كتاب خود تحت عنوان «عشق» می گوید:

«نخستین نغمه صریح عشق با فرا رسیدن بلوغ آغاز می گردد. كلمه «پوبرتی» كه در زبان انگلیسی معنی بلوغ می دهد، با توجه به اصل لاتینی آن به معنی «سن موی» است یعنی سنی كه در آن موی بر بدن پسران می روید و مخصوصاً موی سینه كه پسران اینهمه به آن می نازند و موی صورت كه با صبر سی سی فوس آن را می تراشند. كیفیت و كمیت مو (در صورت تساوی امور دیگر) ظاهراً با قدرت توالد و تناسل بستگی دارد و بهترین وضع آن هنگام اوج گرفتن نشاط زندگی است. این نموّ ناگهانی موی توأم با خشونت صدا جزء صفات ثانوی جنسی است كه به هنگام بلوغ عارض پسر می شود. اما طبیعت در این سن به دختران نرمش اطراف و حركات می بخشد كه دیدگان را خیره می سازد و كفل آنان را پهن تر می كند تا امر مادری آسانتر شود و سینه شان را برای شیردادن به كودك پر و برجسته می سازد.

علت ظهور این صفات ثانوی چیست؟ كسی نمی داند ولی نظریه پروفسور ستارلینگ در این میان طرفدارانی پیداكرده است. به موجب این نظریه سلولهای تناسلی به هنگام بلوغ نه تنها تخم و نطفه تولید می كنند بلكه همچنین نوعی هورمون نیز می سازند كه داخل خون می شود و مایه تغییرات جسمی و روحی می گردد. در این سن نه تنها جسم از نیروهای تازه بهره مند می گردد، روح و خوی نیز به هزاران نوع متأثر می گردد. رومن رولاند می گوید: «در طی سالهای زندگی زمانی فرا می رسد كه تغییرات جسمانی آهسته ای در وجود یك مرد صورت می گیرد و در وجود زن آنچه گفتیم مهمترین همه این تغییرات است ... دلیری و توانایی، دلهای نرم را به تپش می آورد و نرمی و لطافت، میل و هوس زورمندان را بر می انگیزد ...». دموسه می گوید: «تمام مردان، دروغزن و مكار و گزافه گو و دو رو و ستیزه جو هستند و همه زنان خودپسند و ظاهرساز و خیانتكار، ولی در جهان فقط یك چیز مقدس و عالی وجود دارد و آن آمیزش این دو موجود ناقص است ...»

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 188

آداب جفت جویی در بزرگسالان عبارت است از حمله برای تصرف در مردان و عقب نشینی برای دلبری و فریبندگی در زنان (البته در بعضی جاها استثناهایی دیده می شود). چون مرد طبعاً جنگی و حیوان شكاری است عملش مثبت و تهاجمی است، زن برای او همچون جایزه ای است كه باید آن را برباید و مالك شود.

جفت جویی جنگ و پیكار است و ازدواج تصاحب و اقتدار.

عفت فراوان زن خادم مقاصد توالد است، زیرا امتناع محجوبانه او كمكی به انتخاب جنس است. عفت، زنان را توانا می سازد كه با جستجوی بیشتر عاشق خود را یعنی كسی را كه افتخار پدری فرزندان او را خواهد داشت برگزیند. منافع گروه و نوع از زبان زن سخن می گوید، همچنان كه منافع فرد از گلوی مرد بیرون می آید ... در عشقبازی، زن از مرد ماهرتر است زیرا میل او چندان شدید نیست كه دیده عقل او را ببندد.

داروین ملاحظه كرده است كه در بیشتر انواع، ماده به عالم عشق بی علاقه است.

لمبرزو و كیش و كرافت ابینگ می گویند: زنان بیشتر به دنبال ستایشها و تحسینهای مطلق و مبهم مردانند و بیشتر می خواهند مردان به خواست آنها توجه كنند و این امر از میل آنها به لذات جنسی بیشتر است. لمبرزو می گوید: پایه طبیعی عشق زن فقط یك صفت ثانوی از مادری اوست و همه احساسات و عواطفی كه زنی را به مردی می پیوندد از دواعی جسمی بر نمی خیزد، بلكه از غرایز انقیاد و تسلیم (تحت حمایت مرد قرار گرفتن) سر می زند و این غرایز برای انطباق با اوضاع به وجود آمده است.».

ویل دورانت در فصلی كه تحت عنوان «مردان و زنان» منعقد كرده می گوید:

«كار خاص زن خدمت به بقای نوع است و كار خاص مرد خدمت به زن و كودك.

ممكن است كارهای دیگری هم داشته باشند ولی همه از روی حكمت و تدبیر تابع این دو كار اساسی گشته است. این مقاصد، اساسی است اما نیمه ناآگاه است و طبیعت معنی انسان و سعادت را در آن نهفته است ... طبیعت زن بیشتر پناه جویی است نه جنگجویی. به نظر می رسد كه در بعضی انواع ماده اصلًا غریزه جنگی وجود ندارد. اگر ماده خود به جنگ آید برای كودكان خویش است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 189

... زن از مرد شكیباتر است. گرچه شجاعت مرد در كارهای خطیر و بحرانی زندگی بیشتر است اما تحمل دائمی و روزانه زن در مقابل ناراحتیهای جزئی بی شمار بیشتر است ... جنگجویی زن در وجود دیگری است؛ زن سربازان را دوست دارد و از مرد توانا خوشش می آید؛ در مشاهده قدرت، نوعی عامل عجیب خوشی فرودستانه (مازوشیستیك) او را تحریك می كند، اگرچه خودش قربانی این قدرت باشد.

... این خوشی دیرین در لذت از قدرت و مردانگی، گاهی بر احساسات اقتصادی زن نوین غالب می آید چنانكه گاهی ترجیح می دهد با دیوانه شجاعی ازدواج كند.

زن به مردی كه فرماندهی بلد است با خوشحالی تسلیم می شود. اگر این روزها فرمانبرداری زن كمتر شده است برای آن است كه مردان در قدرت و اخلاق ضعیفتر از پیش شده اند ... توجه زن به امور خانوادگی است و محیط او معمولًا خانه خویش است. او مانند طبیعت عمیق است اما مانند خانه محدود خود محصور هم هست.

غریزه او را به سنن دیرین می پیوندد. زن نه در ذهن اهل آزمایش است نه در عادت (باید بعضی از زنان شهرهای بزرگ را استثنا كرد). اگر هم به عشق آزاد رو می آورد نه برای آن است كه در آن آزادی می جوید، بلكه برای آن است كه در زندگی خود از ازدواج معمولی با یك مرد مسؤول مأیوس شده است. اگر گاهی در سالهای جوانی مفتون عبارات و اصطلاحات سیاسی می گردد و احساس خود را به همه جنبه های انسانی بسط می دهد، پس از یافتن شوهر وفاداری از تمام آن فعالیتها چشم می پوشد و به سرعت خود و شوهرش را از این فعالیت عمومی بیرون می كشد و به شوهرش یاد می دهد كه حس وفاداری شدید خود را به خانه محدود كند. زن بی اینكه نیاز به تفكر داشته باشد می داند كه تنها اصلاحات سالم از خانه برمی خیزد.

زن آنجا كه مرد خیالی سرگردان را به مرد فداكار و پای بست به خانه و كودكان خود تبدیل می سازد، عامل حفظ و بقای نوع است. طبیعت به قوانین و دولتها اعتنا ندارد؛ عشق او به خانه و كودك است، اگر در حفظ اینها موفق شود به دولتها بی قید و بی علاقه است و به كسانی كه سرگرم تغییر این قوانین اساسی هستند می خندد. اگر امروز طبیعت در حفظ خانواده و كودك، ناتوان به نظر می رسد برای آن است كه زن مدتی است كه طبیعت را از یاد برده است. ولی شكست طبیعت همیشگی نیست، هر وقت كه بخواهد می تواند به صدها مصالحی كه در ذخیره دارد برگردد. هستند اقوام و نژادهای دیگری كه در وسعت و عده از ما بیشترند و طبیعت، دوام قطعی و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 190

نامشخص خود را می تواند از میان آنها تأمین كند.».

این بود بیان كوتاهی از تفاوتهای زن و مرد و نظریات دانشمندان در این زمینه. در نظر داشتم تحت عنوان «راز تفاوتها» در اطراف اینكه عوامل تاریخی و اجتماعی چه اندازه می توانسته است در این تفاوتها مؤثر باشد بحثی بكنم. برای پرهیز از دراز شدن دامنه مطلب، از بحث مستقل در آن صرف نظر می كنم؛ در ضمن مباحث آینده كاملًا مطلب روشن خواهد شد.